شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۰۶:۳۶
۰ نفر

همشهری دو - زهره کهندل: مرد را نمی‌شناخت اما دید که دارد می‌لرزد، دید که چه فریاد و ضجه‌ای می‌زند، دید که چشم‌هایش چه متوقعانه و ملتمسانه به او دوخته شده، سرنازل لوله آب را برداشت و وارد خانه شد تا آتش را خاموش کند.

سیدسعید ویرانی آتش‌نشان

 آدرس جايي كه آخرين بار پدر، پسرش را ديده بود گرفت. با فشار آب، حرارت اطراف را خنك كرد، آتش به جان توپ‌هاي پارچه افتاده بود و هر آن احتمال بازگشت آتش بود. اطراف را پاييد. پسر آنجا نبود، صدايش را از طبقه بالا شنيد، پسر را به پشت‌بام راهنمايي كرد. آتش از پشت سرش، شعله‌ور شد و او در كوره‌اي داغ مانده بود؛ تونل آتشي كه هر جنبنده‌اي را جزغاله مي‌كرد. به هر جان كندني بود خودش را به بيرون ساختمان رساند با ديدن نخستين آتش‌نشان، از شدت درد روي زمين افتاد. ساعات اوليه داغ بود و نمي‌دانست كه چه داغي بر زندگي‌اش نشسته است تا اينكه روي تخت بيمارستان به هوش آمد. سيدسعيد ويراني 27ساله، 4 سال است كه كارمند آتش‌نشاني مشهد است. ليسانس مكانيك و فوق‌ليسانس مديريت اجرايي دارد. او قصه‌اي شنيدني از خدمتش دارد؛ خدمتي كه بعد از يك حادثه دردناك هنوز رهايش نكرده است.

  • قصه اتفاقي كه براي شما افتاد چه بود؟

10تيرماه سال گذشته، ساعت 30دقيقه بامداد براي ايستگاه شماره يك اعلام حريق شد. يك منزل مسكوني طعمه حريق شده بود. 3 دستگاه ماشين اعزام شدند. من به همراه فرمانده و معاون شيفت داخل خودروي پيشرو بودم؛ خودرويي كه كوچك‌تر است و جلوتر از بقيه حركت مي‌كند. وقتي رسيديم يك ساختمان 3 طبقه سوخته بود. پارچه‌هاي انبار شده در پيلوت ساختمان، آتش گرفته بود. خودروي پسرو كه خودروي بزرگ‌تري هست در كوچه پسكوچه‌هاي تنگ گير كرده بود و همكاران مجبور شدند پياده بيايند. با سرنازلي كه دستم داشتم شروع كردم به اطفاي حريق. صاحب‌خانه گفت پسرم توي خانه است. پرسيدم كجاست؟ گفت ورودي راه‌پله‌ها. با توجه به حجم زياد حريق، فرصتي نبود كه منتظر بمانيم نيروهاي كمكي برسند و حريق اطفا شود. در آتش‌نشاني، مبحثي داريم به نام قاپيدن.

  • ‌ يعني چه؟

يك كار ريسكي است. تصميم‌گيري در همان لحظه. سرنازل لوله آب دستم بود و رفتم داخل منزل. با استفاده از تكنيك‌هايي كه بلد بودم مسيري را باز و آتش را خاموش كردم. به جايي كه پدر آدرس داده بود رسيدم اما پسر نبود. صدايش از راه‌پله‌ها مي‌آمد. او به پشت‌بام نزديك بود. اگر قرار بود كه او را بيرون بياورم بيشتر آسيب مي‌ديد به او گفتم برود بالاي پشت‌بام. حريق پشت سرم فلش آور كرد؛ خطرناك‌ترين لحظه آتش‌سوزي زماني است كه انفجاري در فضايي بسته رخ مي‌دهد. در كوره آتش گير كردم، صورت و دست‌هايم سوخته بود. بايد برمي‌گشتم.

  • ‌ وقتي حريق فلش آور مي‌كند چه اتفاقي مي‌افتد؟

حرارت از 400-300درجه به بالاي هزار درجه مي‌رسد. البته تجهيزات من كامل بود و جانم را همين تجهيزات نجات داد. همه از زنده ماندنم شگفت‌زده شده بودند. دكترم مي‌گفت جاي تعجب است كه زنده مانده‌اي. 30درصد سوختگي عميق درجه 2 و 3 داشتم. دست‌هايم تا پشت كتف و صورتم، كامل سوخته است.

  • ‌ آن لحظه متوجه شديد چه اتفاقي در حال رخ دادن است؟

آنجا اصلا فرصت نيست كه فكر كنيد چه اتفاقي افتاده است. شايد تمام اين اتفاق‌ها در يك دقيقه افتاد. بعد از بررسي حادثه، همكارانم مي‌گفتند بهترين كار را كردي كه پسر را به پشت‌بام راهنمايي كردي. من با اين همه تجهيزات 30درصد سوختگي داشتم، اگر قرار بود او را بياورم، حتما كامل مي‌سوخت. همكارانم از پشت‌بام نجاتش دادند. كمي دچار دودگرفتگي و سوختگي سطحي شد اما زنده ماند. همان شب در بيمارستان ديدمش و حالش خوب بود.

  • ‌ وقتي صورت و دست‌هايتان سوخت فهميديد؟

اصلا متوجه نشدم كه چه اتفاقي برايم افتاده است. فقط مي‌خواستم از آن تونل آتش فرار كنم. وقتي نخستين آتش‌نشان را ديدم افتادم روي زمين. دستكش‌هايم را درمي‌آوردند و مي‌ديدم پوست دستم با آن كنده مي‌شود. به اورژانس زنگ زدند كه كمي دير كرد. يكي از همسايه‌ها مرا با خودروي شخصي‌اش به بيمارستان امام‌رضا(ع) برد. آن شب از شدت درد، بيهوش شدم.

  • ‌ وقتي به هوش آمديد چه به‌خاطر داريد؟

اولين تصوير اين بود كه برادرم را ديدم و به او وصيت كردم. فكر نمي‌كردم زنده بمانم.

  • ‌ آن لحظه خودتان را براي مرگ آماده كرده بوديد؟

ما هر روز كه سرخدمت مي‌آييم خودمان را براي مرگ آماده مي‌كنيم. از سال گذشته، چند اتفاق ديگر براي همكارانم رخ داد البته نه به‌شدت من. همكارم آقاي حسن‌زاده در چاه فاضلاب ماسك اكسيژن خودش را به يكي داد تا نفس بكشد درحالي‌كه اگر خودش چندين تنفس ديگر در آن گازهاي سمي داشت، ممكن بود مرگ مغزي شود. من مجردم ولي او زن و بچه دارد. تا به‌حال زياد مجروح داده‌ايم. درگذشت شهادت‌گونه مي‌گويند اما شهيد و جانباز محسوب نمي‌شوند. كار ما سخت و زيان‌آور هم نيست. كار شما هست؟

  • ‌ بله...

نمي‌گويم كار شما سخت و زيان‌آور نباشد ولي خب كار ما نيست. پيگير اين ماجرا هستند اما مي‌گويند عنوان شغلي شما كارمندي است پس شغل‌تان سخت و زيان‌آور نيست. مرزبانان و نيروي انتظامي هم مثل ما شغل دشواري دارند اما يك فرق عمده هست كه اگر خداي نكرده براي آنان اتفاقي بيفتد شهيد و جانباز محسوب مي‌شوند.

  • ‌ براي شما چطور؟

نه، چون براي مشاغل خاصي تعريف شده، خب اين ضربه روحي براي آتش‌نشان‌هاست. آتش‌نشاني كه زن و بچه دارد اگر اتفاقي برايش بيفتد تا آخر عمر چه بايد بكند! ضمن اينكه ما در معرض ديد مردم هستيم. اگر آتش‌نشاني دست و دلش بلرزد مردم مي‌فهمند. آتش‌نشان‌ها علم‌دار فرهنگ ايثارگري در جامعه هستند و اگر اين فرهنگ در بين ما تضعيف شود بر جامعه اثرگذار است. اگر اتفاقي براي آتش‌نشاني بيفتد، بايد لااقل دلش گرم باشد كه اگر برنگشت، شهيد محسوب مي‌شود و يا در شرايط بدتر اگر قطع نخاع شد، جانباز است. بايد 30سال در شغلي كار كنيم كه هر 24ساعت آن حتي اگر ماموريت نداشته باشيم تحت استرس شديد هستيم. در هر حالتي باشيم كمتر از 30ثانيه فرصت داريم كه لباس پوشيده از ايستگاه بيرون برويم. اگر ديرتر شود بايد پاسخگو باشيم. فكر كنيد كه نيمه‌شب خواب هستيد و زنگ در خانه را مي‌زنند. بايد كمتر از 30ثانيه لباس پوشيده، دم در باشيد. ببينيد چه فشاري به قلبتان مي‌آيد؟ اكثر آتش‌نشان‌هايي كه بازنشسته مي‌شوند با 50-45سال سن سكته قلبي مي‌كنند. اكثر قديمي‌ها به‌خاطر استنشاق دود و مواد سمي بيماري‌هاي تنفسي دارند.

  • ‌ وقتي مي‌خواستيد اين شغل را انتخاب كنيد چه ذهنيتي از آن داشتيد؟

6 سال پيش در رشته توليد و ساخت دانش‌آموخته شدم. آن زمان بازار توليد ضعيف بود. شرايط مالي من هم طوري بود كه نياز به حقوق ثابت داشتم. دوستم در آتش‌نشاني كار مي‌كرد و دورادور از اين شغل مي‌دانستم. علاقه‌اي كه الان به اين كار دارم آن زمان نداشتم. مدتي كه كار كردم فهميدم بايد زودتر مي‌آمدم.

  • ‌ اينقدر جذابيت دارد؟

اگر جذابيت نداشت با اين شرايط باز هم سر خدمت مي‌آمدم؟! وقتي وارد اين كار شدم خيلي برايم ارزشمند شد.

  • ‌ آسيب ديدن براي شغل آتش‌نشاني طبيعي است؟

ما به اندازه مردم آسيب نمي‌بينيم چون هم تجربه داريم و هم تجهيزات بيشتري ولي حادثه براي ما نيز خبر نمي‌كند به‌ويژه اينكه ما به دل حادثه مي‌زنيم. متأسفانه مردم فقط واليبال‌بازي كردن ما را مي‌بينند و مي‌گويند ماهانه فلان قدر حقوق مي‌گيريد و واليبال بازي مي‌كنيد. بحث مالي، يك آتش‌نشان را سركار نگه نمي‌دارد.

  • ‌ پس چه چيزي اينطور پاي كار نگه‌تان مي‌دارد؟

عشق و علاقه به كارمان. در اين كار اگر علاقه نباشد نمي‌توانيد كار كنيد چون حقوق آنچنان بالايي هم ندارد. همين حقوق را در مغازه شاگردي كنيد مي‌گيريد. همه در آتش‌نشاني زحمت مي‌كشند؛ از بچه‌هاي امداد نجات و حريق گرفته تا راننده‌ها. ممكن است يكي‌دو هفته ماموريت نداشته باشيم اما هميشه آماده‌باش هستيم و استرس داريم. همان لحظه‌اي كه كسي نياز به كمك دارد همه اميدش بعد از خدا ما هستيم. هنوز فراموش نمي‌كنم پدر آن پسر 16ساله از ترس به‌خودش مي‌لرزيد و چطور گريه مي‌كرد. شايد 300ميليون تومان پارچه‌اش سوخت اما خوشحال است كه فرزندش زنده مانده. آن لحظه از پدر هم كاري ساخته نبود، اميدش ما بوديم. با همين ذهنيت حاضريم هر خطري را به جان بخريم. البته اينكه جزو مشاغل سخت و زيان‌آور نيستيم ضربه روحي براي بچه‌هاي ماست ولي وقتي زنگ حريق بخورد با سر مي‌رويم. ته دل نمي‌توانيم كم بگذاريم و به اين فكر كنيم كه مگر چقدر حقوق مي‌گيرم كه جان خودم را به خطر بيندازم! بعد از ماجراي من، وعده‌هاي خوبي براي قرار گرفتن شغل آتش‌نشاني در مشاغل سخت و زيان‌آور داده شد اما هنوز خبري نشده است.

  • ‌ وقتي چهره‌تان را بعد از سوختگي ديديد چه واكنشي داشتيد؟

اوايل خيلي سخت بود. عكس‌هاي قديمي‌ام را نگاه مي‌كردم ولي الان عادت كرده‌ام.

  • ‌ چطور؟

با گذشت زمان.

  • ‌ بعد از اين اتفاق، پيش آمده كه تصميم بگيريد ديگر سركار نياييد؟

مدتي بستري بودم اما 4‌ماه بعد سركار برگشتم.

  • ‌ چرا برگشتيد؟

به اين اميد كه شرايط روحي و جسمي‌ام را بازيابي كنم كه بتوانم دوباره به‌عنوان يك آتش‌نشان خدمت كنم. الان بهتر شده‌ام ولي هنوز به شرايط ايده‌آل نرسيده‌ام. اميدوارم دوباره به آن شرايط برسم وگرنه ديگر ادامه نمي‌دهم.

  • ‌ چه شرايطي؟

شرايط فيزيكي و رواني مناسب. بعد از حادثه، 15كيلو وزن كم كردم. به لحاظ رواني هم بايد دوباره سر صحنه‌ها قرار بگيرم. مدتي هست كه عمليات مي‌روم ولي هنوز عمليات آنچناني نرفته‌ام.

  • ‌ باز هم موقعيت قاپيدن پيش بيايد، فرصت نجات ديگران را مي‌قاپيد؟

بايد پيش بيايد. سازمان به‌تازگي پلت‌فرم و نردبان آتش‌نشاني گرفته كه براي دوره‌هاي آموزشي آن مي‌روم. دوستانم به شوخي مي‌گفتند سوختي حالا مي‌خواهي خودت را از آن بالا بيندازي پايين (مي‌خندد). من سركار مي‌آيم تا دوباره به شرايط نجات جان افراد برسم و ايده‌آلم اين است كه اگر در شرايط قاپيدن قرار گرفتم باز هم بروم.

  • ‌ وقتي به دل آتش ‌زديد، اصلا فكر كرديد ممكن است چه اتفاقي برايتان بيفتد؟

فكر ‌كردم. در هر ماموريتي احتمال سوختن براي ما هست، پيش از آن هم چندبار سوختگي سطحي پيدا كرده بودم. خطر براي ما هميشه هست. يكي از همكارانم چند روز قبل از عقدش، از طبقه دوم ساختمان افتاد و فكش سوراخ شد و دست‌هايش شكست. البته بعد از ترخيص از بيمارستان و بهبودي نسبي، ازدواج كرد.

  • ‌ مادرتان بعد از اين حادثه چه حالي داشت؟

خيلي اذيت شد. مادرم سعي مي‌كند جلوي من مقاوم باشد اما هر وقت مي‌بينمش متوجه مي‌شوم چه زجري مي‌كشد. پدرم هم خيلي اذيت شد. مادرم جوش مي‌زد كه تو مي‌خواهي ازدواج كني كدام دختري به تو جواب مي‌دهد، مي‌خنديدم و مي‌گفتم حالا زنده از بيمارستان ترخيص شوم!

  • ‌ خودتان نگران ازدواجتان نيستيد؟

بي‌تأثير نيست ولي جوان‌هاي سالم و زيباتر از من، هنوز ازدواج نكرده‌اند و نمي‌توانم ادعا كنم اين تنها مشكل افراد براي ازدواج است.

  • ‌ عمل‌هاي ترميمي شما از كي آغاز مي‌شود؟

از آبان‌ماه امسال. پارسال پيوند پوست را انجام دادند كه نسبتا رضايتبخش بود. الان پوست گوشه دهانم چسبيده، گوشه چشم‌ها و بيني هم بايد جراحي پلاستيك شود. يكسري عمل‌هاي صافكاري نقاشي روي صورتم مانده (مي‌خندد).

  • ‌ بينايي شما مشكلي پيدا نكرد؟

اوايل كمي تار مي‌ديدم اما چشم‌هايم آسيب نديد. من نگران بينايي‌ام بودم و دكترها نگران تنفسم اما خدارا شكر از نظر داخلي مشكلي پيدا نكردم.

  • ‌ هزينه عمل‌هاي ترميمي را سازمان پرداخت مي‌كند؟

بله. قولش را به من داده‌اند. رئيس سازمان هم خيلي به من لطف داشتند. با اينكه بيشتر از يك‌سال از حادثه مي‌گذرد اما هنوز با من تماس مي‌گيرند و جوياي احوالم هستند. خانواده، دوستان و همكاران هم خيلي به من لطف داشتند.

  • ‌ به عمل‌هاي ترميمي اميدوار هستيد؟

بانك كه مي‌روم چهره‌ام را با مدارك تطبيق نمي‌دهند. اول كه وارد بانك مي‌شوم همان دم در با كلاشنيكف مرا خلع سلاح مي‌كنند، چون ماسك دارم فكر مي‌كنند سارق هستم. پارسال هم خاطره بدي داشتم. خانمي با كالسكه را ديدم كه وسايلش سنگين بود و داشت توي جوي آب مي‌افتاد. دويدم كه بهش كمك كنم ولي با ديدن من فرياد كشيد. خيلي دلگير شدم.

  • ‌ چرا اين ماسك را مي‌گذاريد؟

وقتي پوست دچار سوختگي عميق شود لايه‌هاي زيرين هم درگير مي‌شود. ماسك‌هاي ترميمي مانع از تشكيل گوشت اضافي در محل سوختگي مي‌شود.

  • ‌ اين ماسك هميشه روي صورت‌تان هست؟

بله فقط وقتي حمام مي‌روم برمي‌دارمش.

  • ‌ كي مي‌توانيد آن را براي هميشه برداريد؟

هنوز مشخص نيست. بايد مرحله عمل‌هاي ترميمي انجام شود و ببينيم تجويز دكتر چيست.

‌ دعا مي‌كنيم كه عمل‌هاي ترميمي موفقيت‌آميز باشد.

  • لباس‌هاي سوخته

وقتي در تونل آتش گير افتاده بود حرارت چنان بالا بود كه اگر در شعله‌هاي آتش نمي‌سوخت حتما از دماي بالا، آسيب مي‌ديد اما لباسي كه به تن داشت همچون يار فداكاري، او را از آسيب‌هاي احتمالي مصون داشت. ولي همين لباس هم در دماي بالاي هزار درجه تاب نمي‌آورد و مي‌سوزد. سيدسعيد معتقد است اگر اين لباس را به تن نداشت جزغاله مي‌شد و اگر بنا بود پسر را همراه خودش از تونل آتش بيرون بياورد، گوشت و پوستي سوخته را روي دست حمل مي‌كرده است. بهترين كار همين بود كه او را به سمت پشت بام هدايت كند تا از آنجا نجات پيدا كند. او هنوز لباس‌ها و كلاه سوخته‌اش را در كمد دارد.

  • تنديس ايثار

براي يكي چون سيدسعيد ويراني كه آتش‌نشاني را نه فقط به‌عنوان يك شغل كه به چشم خدمت و عشق انتخاب كرده است، اهداي تنديسي كه فقط به تعداد محدودي آتش‌نشان داده مي‌شود، بسيار ارزشمند است. او هيچ وقت مراسم اهداي تنديس ايثار را فراموش نمي‌كند و به گفته خودش، بهترين خاطره‌اي بوده كه بعد از اين حادثه در خاطرش ثبت شده است. تنديسي كه هر بار به آن نگاه مي‌كند، به‌خودش مي‌بالد كه در لحظه نجات جان آدمي، چه تصميم درستي گرفته است واگر بار ديگر در چنين موقعيتي قرار بگيرد حتما به انجام وظيفه‌اش پايبند است بي‌آنكه فكر كند چه اتفاقي برايش خواهد افتاد و اصلا از آن معركه، جان سالم به در مي‌برد يا نه. او تنديس ايثار را نه فقط يك تنديس كه يك نشانه مي‌داند: نشانه عشق. شايد چند سال بعد با مرور خاطرات اين اتفاق به جسارت و شجاعت خود آفرين بگويد.

کد خبر 309941

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha